علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

من و پدر و پسر

عروسکم

عروسک کوچولوی من خیلی دوستت دارم یه چند وقتیه درگیر مراسم عروسیه دایی جونیم گلم شما خیلی پسر خوب و صبوری هستی وقتی با مامانی میای بیرون اصلا اذیت نمیکنی کوچولوی من  ...
21 خرداد 1392

هنر جدید علی آقا

علی آقا امروز یه هنر جدید پیدا کرده و پسمل مامانی امروز پاهاشو گرفت باریکلا پسمل نازم کوچولوی من خیلی دوستت دارم ...
19 خرداد 1392

دکتر

دیشب علی رو بردم دکتر  هم واسه ی چک آپ هم چون سر انگشت شست پاش آبسه شده بود  دکتر بعد از اینکه قد و وزن علی رو گرفت گفت باید قطره ی آهن رو واسش شروع کنم   من گفتم دکتر الان!  وا هنوز که زوده و دکتر هم عصبانی شد و یه عالمه باهام دعوا کرد گفت اگه بچه وقتی شیر میخوره عرق میکنه یعنی بدنش نیاز به آهن داره و اینکه مگه آیه ی قران نازل شده که قطره آهن مال 6ماهگی به بعده و کلا ما رو خورد رفت   خلاصه علی جونم مرد آهنی شد ...
19 خرداد 1392

فرشته

پسرم عاشقتم مونسم تو زندگیمو عوض کردی زندگیمون با وجود تو شیرینتر شده تو بهترین هدیه ی خدا به مایی دوستت دارم عزیزم ...
18 خرداد 1392

درمان شب بیداری

برای درمان شب بیداریه پسملی بردمش بازار تا خسته بشه و شب راحت بخوابه ولی پسملی توی ماشین خوابید و ما مجبور شدیم زود برگردیم خونه تا نفس مامانی اذیت نشه ولی تا آوردمش خونه و لباسشو عوض کردم شازده کوچولوی مامانی سر حال شد و شروع کرد به بازی مامان فدای پسر ناز و مهربونش بشه خیلی دوستت دارم مونسم ...
13 خرداد 1392

پسر وقت گیر

جدیدا علی خیلی اذیت میکنه این شب بیداریا هم که داره منو نابود میکنه حالا خدا خیر بده مامانمو که هست و توی علی داری کمکم میکنه وگرنه نمیدونستم باید چکار کنم تموم شبو با علی درگیرم روزا هم که باید استراحت کنم خلاصه زندگی فعلا وله  خدا کنه حالا این قطره ی آهن یه فرجی حاصل کنه وگرنه ... تموم تلاشمو میکنم روزا نذارم علی جونی بخوابه اینجا نشوندمش که مثلا بیدارش کنم ولی اینقدر خوابش سنگینه که اصلا نمیدونه چه خبره ...
12 خرداد 1392