اولین سفر
عزیزکم برای اولین سفرت رفتیم مشهد شما آقایی بودی واسه خودت گلم خیلی خوب بود و با شما مسافرت صفای دیگه ایی داشت و حسابی چسبید ان شاالله به پسرمم خوش گذشته باشه
حالا میریم به شرح سفر:
تو حرم حسابی با زوار دوست میشدی و میخدیدی وقتی میخواستیم از حرم برگردیم اونقدر گریه میکردی که زوار و خدام میگفتن ماشاالله به حنجره
شب شهادت امام جعفر صادق (ع) هم رفته بودیم حرم با بابابزرگ رفتین که عذا داری رو تماشا کنی وقتی برگشتی دیدم به پهنای صورت گریه کردی فدای اشکات بشم من
اینم شما در کنار پنجره فولادی میخواستم ببرمت کنار پنجره فولادی قسمت مردونه ولی آقای خادم گفت از طرف زنونه بریم و من گفتم آقا پسرم میخواد بره زیارت خوب آقاست و آقای خادمم لطف کردن و طرف مردونه جا باز کردن تا شما بری و زیارت کنی
شما و شاندیز:
طرقبه رو با خاله و دخترخاله ی مامانی رفتیم که خیلی خوش گذشت و شما با پرنا نوه ی خاله خیلی دوست شدی البته از نوع دوستیه خاله خرسه
توی کوهسنگی هم که نرفته برگشتیم از بس ماشاالله ماشاالله پسر آقایی بودی
تلاش برای در آوردن جوراب
توی بازارا و پاساژا هم که من فقط در حال آروم کردن پسر بودم از بس لوس و زر زرو شده بودی که اونم دلیل موجه داشت (دندون) و بخشیده شدی ولی با همه ی این حرفت حسابی خوش گذشت چون شما کنارمون بودی ان شا الله به شما هم خوش گذشته عزیزم خیلی دوستت دارم کوچولوی ریره میزه ی من